• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3839
تعداد نظرات : 784
زمان آخرین مطلب : 4385روز قبل
آشپزی و شیرینی پزی

مواد لازم:

بال مرغ ۶ عدد
برنج ۲ پیمانه
نمک و فلفل به میزان لازم
روغن به مقدار لازم
زعفران آبکرده مقداری

طرز تهیه:
آب تو قابلمه بریزید تا جوش بیاد وقتی که آب بجوش اومد, برنج رو که از قبل خیس کردین بریزین تو قابلمه  کمی نمک بزنین و بذارین جوش بخوره وقبل از اینکه برنج له بشه آبکش کنید.حالا ته قابلمه یه مقدار آب , روغن و زعفران آبکرده بریزید, بالهای مرغ رو کف قابلمه بچینیدو بهش نمک و فلفل بزنین و برنج رو روی مرغها بریزید.در قابلمه رو بذارین و شعله گازو زیاد کنید.بقیه زعفران آبکرده رو روی برنج بریزین(مزه این غذا فقط زعفرانه) و بعد از چند دقیقه شعله گازو کم کنید تا مرغها بپزن و برنج هم دم بکشه.سر آخر دوباره شعله برنج رو کمی زیاد کنین تا ته د یگ طلایی بشه.
درصورت تمایل و برای تزئین می توان پیاز داغ روی آن ریخت.

جمعه 6/8/1390 - 14:57
آشپزی و شیرینی پزی

مواد لازم :

برنج  ۱۰۰۰ گرم
گوشت مغز ران گوساله  ۷۵۰ گرم
روغن  ۲۰۰ گرم
پیاز  ۴ عدد
لپه  ۱۰۰ گرم
رب گوجه فرنگی  ۲ قاشق سوپخوری
ادویه  ۲ قاشق سوپخوری
لیمو عمانی  ۲ قاشق سوپخوری

طرز تهیه :

برنج را خیس می کنیم و گوشت را قیمه خرد مینمائیم پیاز را خلال نموده با سه چها قاشق روغن سرخ می کنیم تا طلائی شود گوشت را میشوئیم و داخل پیاز سرخ کرده می ریزیم می گذاریم آبگوشت کشیده شود لپه را تمیز نموده میشوئیم داخل گوشت میریزیم کمی سرخ میکنیم سه تا چهار لیوان آب داخل گوشت می ریزیم و حرارت را ملایم می کنیم و در ظرف قیمه را می بندیم تا گوشت و لپه بپزد بطوریکه بعد از پختن یک لیوان آب داشته باشد رب گوجه فرنگی را در کمی آب حل می کنیم داخل گوشت می ریزیم و می گذاریم گوشت دو سه جوش با رب بزند و کمی نمک و فلفل و ادویه و گرد لیمو را اضافه میکنیم و گوشت را از روی اتش بر میداریم و برنج را آبکش میکنیم و سه چهار قاشق روغن آبکرده و نصف لیوان آب ته دیگ می ریزیم یک سوم برنج را ته دیگ ریخته نصف از قیمه را با کفگیر بطوریکه آب آن گرفته شود روی برنج می ریزیم ، کمی ادویه میپاشیم نصف از بقیه برنج را می ریزیم باز کمی ادویه میپاشیم با کفگیر بقیه قیمه را میریزیم و با بقیه برنج روی قیمه را میپوشانیم دیگ را روی اتش میگذاریم و در انرا میبندیم سه تا چهار قاشق روغن را با آب قیمه مخلوط می کنیم وقتی عرق برنج گرفته شد ، روی سطح برنج میدهیم برنج را در فر یا روی آتش بمدت یکساعت تا یکساعت و نیم دم میکنیم در صورت طبخ در فر حرارت ۳۵۰ درجه است .
در صورت رعایت مقادیر مواد اولیه این غذا برای ۶ تا ۸ نفر کافیست
طرز خیس کردن برنج بطریق زیر انجام میشود :
برنج را بدقت تمیز میکنیم با آب نیم گرم چند دفعه بدون اینکه زیاد چنگ بزنیم میشوئیم تا آب برنج کاملا زلال شود بعد روی برنج مقداری آب گرم بحدی که دست را نسوزاند ولی گرمی آن کاملا محسوس باشد میریزیم آب باید ۴ انگشت تقریبا بالاتر از سطح برنج قرار بگیرد ، بعد بنسبت هر یک کیلو برنج یک کیلو سنگ نمک را شسته در پارچه سفیدی می پیچیم روی برنج قرار میدهیم بهتر است برنج را روز یا شب قبل خیس کنیم یا لااقل سه تا چهار ساعت قبل از طبخ خیس نمائیم در صورتیکه برای خیس کردن برنج فرصت بیشتری باشد مقدار نمک یک کیلو و در فرصت کم یک کیلونیم خواهد بود .

جمعه 6/8/1390 - 14:56
اخلاق

بزرگ ترین آرامش دنیا

سرزمین وجودت را نگاه کن … پر از دست ‌اندازها و ناهمواری‌ های زیاد که باید برای هموار کردن شان همت کنی و وقت بگذاری … دست ‌اندازهایی مانند حسد، کبر، دروغ، حرص و طمع، بی ‌مسؤولیتی، بی‌ تعهدی، شهوت‌ پرستی، مقام ‌پرستی، زرپرستی و … چیزهایی نیستند که بتوانی به سادگی با آنها دست و پنجه نرم کنی و یا از کنار آن به راحتی گذر و از آن بگذری …دست اندازهایی که اگر با آنها مبارزه نکنی، تمام هستی و انسانیتت را واژگون می کند و چیزی برایت باقی نمی‌ ماند که به آن دل خوش کنی … .

فکر می کنی چه راهی برای هموار کردن این پستی و بلندی ها وجود دارد؟ … هر معمایی به طریقی حل می شود و هر دردی، درمانی دارد … پس به یقین این پستی ها و بلندی ها را هم به راهی و شیوه ای می توانی هموار کنی … اما چه راهی؟ … .

فکر می کنی چرا خداوند از من و تو خواسته که روزی ۵ بار رو به قبله بایستیم و نماز بخوانیم و با خدا چه حرفی بزنیم؟ چه سودی دارد این نماز خواندن؟ … تا حالا فکر کردی به نماز … به عبادت … به نیایش با خدا … واقعا چه فایده ای دارد این نماز و رکوع و سجود و …؟

فکر نمی کنی عبادت، نماز، نیایش با خدا و … می تواند یکی از راه هایی باشد که بتوان به کمک آن این ناهمواری ها و پستی و بلندی ها را هموار کنی؟ … .

فکر کن … وقتی سر بر زمین می گذاری و خدا را سجده می کنی، چه چیزی حاصلت می شود؟ … وقتی سر بر سجده می گذاری، یعنی تو بنده ای هستی، بی ‌نهایت کوچک در مقابل صاحب و پروردگار بی‌نهایت بزرگ … سجده کردنت، نمایش و تمرین کوچکی نمودن و تنها جایی که کوچکی نمودن جایز و حتّی زیباست، سجده در مقابل یکتای بی ‌همتاست که می توانی به وسیله این کوچک‌نمایی به عظمت‌های زیبا دست پیدا کنی …؛ پس یادت باشد که سجده گاه منطقه ممنوعه‌ ای است که هیچ بیگانه‌ ای نباید در آن حریم قدم بگذارد و عرض اندام کند … سجده‌ گاه، فرودگاه الهی است که موحدان واقعی برای دست یافتن به یک سویی و یکتایی، در آنجا بر خاک خانه‌نشین شده اند و در انتظار نشسته ‌اند تا به افلاک و ملکوت پرواز کنند … .

یادت باشد که سجده گاه منطقه ممنوعه‌ ای است که هیچ بیگانه‌ ای نباید در آن حریم قدم بگذارد و عرض اندام کند … سجده‌ گاه، فرودگاه الهی است که موحدان واقعی برای دست یافتن به یک سویی و یکتایی، در آنجا بر خاک خانه‌نشین شده اند و در انتظار نشسته ‌اند تا به افلاک و ملکوت پرواز کنند … .

یادت باشد که نماز به منزله کعبه و تکبیره الاحرام، پشت سر انداختن همه چیز غیر خدا و داخل شدن در حرم الهی است و قیام، به منزله صحبت دو دوست، و رکوع خم شدن عبد در مقابل آقاست، و سجده نهایت خضوع و خاک شدن در مقابل اوست و وقتی که عبد آخر نماز از پیشگاه مقدس الهی باز می‌گردد، اولین چیزی را که سوغات می‌آورد؛ سلام از ناحیه اوست.۱
یادت باشد که صورت سجده برای آرایش تن است و سیرت سجده برای آرایش سیرت و آرامش جان.

در دل سیرت سجده، سیر و سلوک علمی و عملی خوابیده است. سیرت سجده بر خلاف صورت و برون آن که آرایش آرامش است، درونی ناآرام دارد که همان سیر الی الله است و ثمره بزرگ آن، رسیدن به «تطمئن القلوب» …

یادت باشد که ثمره بزرگ سجده و سیر و سلوک در آن، همان «وَاسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ»۲ می‌باشد … این آرامش بزرگ، برای انسان‌های بزرگ است؛ به همین خاطر است که امام حسین علیه السّلام «نماز خون» به پا می ‌دارد و دین جدّش را کاربردی می کند و در میان بارش تیر بلا عاشقانه بر سر سجاده شد.

وقتی سر بر سجده می گذاری؛ یعنی خدایا تو مرا از خاک آفریدی و از دل خاک خارج کردی و سجده دوم یعنی دوباره به خاک باز گردانیم و سر برداشتن از سجده دوم یعنی دوباره از خاک مرا بیرون خواهی آورد۳ …

یادت باشد … اگر افراد مقابل تو، زانوی شاگردی بر زمین بزنند، اگر همه انسان هم به تو اقتدا کنند، اگر همه جهان را هم تو هدیه بدهند، اگر اسمت را هم بر تابلوهای طلایی بنویسند، اگر نامت را در کتاب‌های آسمانی ثبت کنند، اگر تاریخ جهانی فقط به نام تو ثبت و ضبط بشود، اگر جایزه جهانی را هم به تو اختصاص بدهند، اگر تو را برای تفریح در شهر به شهرِ جهان بگردانند، اگر بتوانی بر تمام کرات، کره ماه و کیهان جهانی گشت بزنی، اگر تمام حرکات و سکنات زندگی ات، حتّی نفس کشیدن‌ هایت جهت یادبود به فیلم کشیده و عکسبرداری شود و هزاران اگر و شاید دیگر…، اما نمی توانی ذرّه‌ ای از آن آرامش آرمانی را به دست بیاری و کسی غیر از خدا نمی ‌تواند تکیه‌گاه و پناهگاهت باشد… که غیر از خدا چه کسی می تواند ستار العیوب باشد؟ پدرت؟ جدت؟ مادرت؟ فرزندت؟برادر یا خواهرت؟ معلّم و یا دوستت؟ همسایه یا همشهری ات؟ بیگانه؟ … همه این ها اگر باشند، فکر کن چند بار می توانند و برای چه مدّت؟

یادت باشد که ثمره بزرگ سجده و سیر و سلوک در آن، همان «وَاسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ» می‌باشد … این آرامش بزرگ، برای انسان‌های بزرگ است؛ به همین خاطر است که امام حسین علیه السّلام «نماز خون» به پا می ‌دارد و دین جدّش را کاربردی می کند و در میان بارش تیر بلا عاشقانه بر سر سجاده شد

این راه ها را اگر بروی، مطمئن باش آخرش به اینجا می رسی که غیر از خدا، هیچ کسی نمی ‌تواند رازدار تو باشد و در تمام امور زندگی ات، فرد مطمئنی برایت محسوب بشود … ۴

وقتی فیلم فرآیند رشد یک گیاه را از آغاز رشدش که با سرعت زیاد تهیه شده، تماشا می کنی، یکی از زیباترین و شگفت انگیزترین رویدادهای خلقت در برابر چشمانت به نمایش در می آید؛ چون گیاه تا زمانی که به صورت دانه ای در دل خاک است، هنوز در آغاز راه است و مثل مسافری که سفرش را شروع نکرده، ولی وقتی که با جوانه کوچکی از دل خاک سر بر می آورد و رو به آسمان می کند؛ رشد واقعی اش شروع می شود و با نوازش گرمای خورشید و لطافت قطره های باران، مسیر تکامل خودش را طی می کند و به خواست و اذن الهی هر دانه ای، هفتصد دانه می شود … دستان رشد تو هم شبیه آن دانه است؛ چون تا زمانی که پایبند خودت هستی و دغدغه ماندن در خاک را داری، شرایط رشد برایت فراهم نیست، اما وقتی سر از لاک خودخواهی و خودبودن بیرون می آوری و رو به آسمان می کنی، به رشد و ترقی می رسی … به میزانی که از خاک فاصله می گیری، به افلاک نزدیک می شوی و به اندازه ای که از فرش دور بشوی، به عرش رو می آوری … .

سجده ای که در آن تمام توجهت به خدا باشد و از خود و خودی ها رها شده باشی، تو را به کمال می رساند و در برابر گناهان حفظت می کند … جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی که از حضرت پرسید: «ای رسول خدا، گناهانم بسیار و اعمال نیک من اندک است، چه کنم؟» و حضرت فرمود: «بسیار سجده کن؛ زیرا سجده گناهان را می ریزد، چنانکه باد برگ درخت را می ریزد»۵ برای تو هم هست … برای من هم هست … برای همه مان است اگر می خواهیم که به خدا نزدیک باشیم و در دل هایمان هیچ چیزی نداشته باشیم، جز عشق و محبت او …

یادت باشد که همه موجودات تسبیح خدا را می گویند و او را سجده می کنند … « تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً» ۶ … « أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَ مَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ»۷ … نکند تو از آنها عقب باشی که با سجده در برابر خالق یکتا و خاکساری در مقابل او می توانی به بزرگ ترین آرامش ممکن دست پیدا کنی …
گروه دین و اندیشه تبیان -میهن استار

 

جمعه 6/8/1390 - 14:54
اخبار

یک دادگاه در مصر زنی را که در مدت ۴۵ روز با هفت مرد ازدواج کرده بود ،برای انجام تحقیق به زندان معرفی کرد.

دادگاه شهرغردقه دراستان بحرالاحمر درجنوب شرقی قاهره دستور داده است برای تشخیص هویت جنین این زن که درحال حاضرحامله است آزمایش‌های پزشکی مربوطه انجام شود.
پلیس مصر این زن را پس از آن دستگیر کرده است که آخرین همسر او بعد از یافتن عقدنامه ازدواج عرفی او با شخص دیگری علیه این زن که ۲۴ سال سن دارد شکایت کرده است. این مرد به پلیس غردقه گفته است که دریکی از کافی شاپ‌های بزرگ غردقه با همسرش آشنا شده وهمانجا از وی خواستگاری کرده وچند روزبعد وی را به صورت عرفی عقد کرده است. او یادآورشد که یک روز به صورت تصادفی عقدنامه‌ای را درمنزل یافته است که نشان می‌دهد همسرش چند روزپیش با شخص دیگری ازدواج کرده است. این زن اعتراف کرده که در یک ماه ونیم گذشته با ۶ نفردیگر ازدواج کرده ومعمولا به صورت عرفی با مشتریان کافی شاپی که در آن کار می کند ازدواج می‌کند.
اوهمچنین گفته است که یک بار پس از سپری شدن تنها ۱۰ ساعت از طلاق با همسرش ،با مرد دیگری ازدواج کرده است. دادگاه این زن را که در این مدت حامله شده است برای انجام آزمایش dna جهت تشخیص هویت جنین به پزشک قانونی معرفی کرده و به او اتهام فریبکاری وازدواج با چند نفرنسبت داده است

جمعه 6/8/1390 - 14:51
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی

بسیاری از مردم از نوع عطسه کردن خود نزد دیگران خجل و شرمسارند. عطسه های بلند و پیاپی می تواند در جمع، مزاحمتهای گاه و بیگاه ایجاد کند، اما اکنون براساس مطالعات انجام شده از سوی برخی از دانشمندان و روان شناسان، معلوم شده که نوع عطسه انسان ها می تواند بازگوکننده شخصیت آنها باشد…

این آزمایش ها شامل مطالعه بر روی صداهای مختلفی است که مردم به هنگام عطسه کردن از خود تولید می کنند.

همه می دانند که افراد به گونه های مختلف عطسه می کنند و شاید به همین دلیل است که هیچ دو نفری، شخصیتی مشابه ندارند. اکنون بگویید چگونه و با چه صدایی عطسه می کنید تا بگوییم چه شخصیتی دارید و نکات پنهان آن چیست؟

● افرادی که با صدای بلند عطسه می کنند

این افراد عموماً تمایل دارند که رهبران و روسایی با نفوذ و خوب باشند. روان شناسان بر این اعتقادند که صدای بلند عطسه این افراد، نشان دهنده میزان نفوذی است که آنها دوست دارند بر دیگران داشته باشند. این افراد می توانند به راحتی در دیگران نفوذ کنند و آنها را به سمت و سویی که خود تمایل دارند سوق دهند. این افراد عموماً مدیرانی لایق، کارآمد رهبرانی با نفوذند.
در حوزه کاری حتماً تعدادی کارمند زیر دست این افراد مشغول کارند. آنها شخصیت قدرتمندی دارند که به آنها کمک می کند در حوزه مدیریت بسیار شجاع و زیرکانه عمل کنند.
در حوزه اجتماعی سخنوری عالی و بی مثال هستند. این افراد می توانند با نفوذ کلام خود موضوع بحث را به آن طریقی که خود می خواهند پیگیری کنند. معمولاً زندگی بر وفق مرادشان است و در خانه و خانواده نیز می توانند از نفوذی بی اندازه برخوردار باشند.

● افرادی که ملایم عطسه می کنند

این افراد عموماً شخصیتی آرام، با وقار، وفادار و وابسته دارند. در روان شناسی گفته می شود که این افراد نمی توانند بدون وابستگی به غیر، کاری از پیش ببرند. شخصیت وابسته آنها نشان دهنده آن است که باید حتماً در موارد مهم تصمیم گیری، شخص دیگری آنها را به سمت و سوی مورد نظر سوق دهد.
این افراد می توانند و می خواهند که به مردم خدمت کنند و این خدمت را در چارچوب آنچه آنها تمایل دارند انجام می دهند. بسیاری از این افراد اگر چه منزوی به معنای عام کلمه نیستند ولی چندان هم از بودن در اجتماعات احساس رضایت نمی کنند. شخصیت آرام آنها تنها در خدمت به دیگران خلاصه می شود.
این افراد بسیار وفادار و در زندگی ثابت قدم هستند.
در حوزه کاری به لحاظ آرامی ممکن است تاثیر چندانی در جمع نداشته باشند ولی همین منش آرام آنها باعث می شود همگان آنها را دوست داشته باشند. در حوزه اجتماعی نیز پرهیز از تجمع و قیل و قال های روزانه شعار اصلی آنان است ولی در این بین انجام دادن کارها و وظایف اصلی که برعهده آنهاست به هیچ وجه فراموش نمی شود.

● افرادی که به هنگام عطسه جلو دهان خود را می گیرند

طبق پژوهشهای انجام شده افرادی که به هنگام عطسه کردن جلو دهان خود را می گیرند بسیار موقر و به لحاظ روحی متعادل هستند. این افراد معمولاً در هیچ زمینه ای چه به لحاظ عرفی و چه به لحاظ شرعی، خلاف نمی کنند.
روان شناسان بر این عقیده اند که این افراد معمولاً زندگی آرام، متعادل و کم دردسری دارند. متانت و وقار در تمام اعمال و رفتار این اشخاص مشهود است و رعایت آداب و معاشرت از خصایص ذاتی این افراد و نشان دهنده نوع نگرش آنها به زندگی است. آنها می گویند زندگی همچون رودخانه آرامی است که فقط برخی اوقات مواج می شود و نیازی نیست که شما سرعت حرکت آن را تند یا کند کنید.
دست را جلو دهان گرفتن به هنگام عطسه یا سرفه، نشان می دهد که این افراد در حوزه کاری خود نیز افرادی قابل اطمینان و با وقارند و مدیران همیشه از آنها به عنوان افرادی قابل اعتماد یاد می کنند.
در حوزه اجتماعی و در جمع دوستان حضورشان همیشه مایه قوت قلب است، هر چند که در برخی از اجتماعات دوستانه که بسیار صمیمی است حضور این افراد به منزله آن است که بسیاری از موارد معاشرتی که ممکن است در جمعی اینچنینی نادیده گرفته شود، باید رعایت شود و این کار ممکن است برای برخی افراد، خوشایند نباشد.

● افرادی که ریز و سریع عطسه می کنند

گفته می شود که این افراد، غالباً شخصیتی تند و تیز دارند. تند تند صحبت می کنند و دوست دارند هر مساله ای را فوراً حل کرده و به سراغ مساله بعدی بروند!
این افراد بسیار باهوش، اهل مطالعه و نکته سنج هستند. مطالعه برای این نوع افراد بهترین سرگرمی است و از هر فرصتی برای کتاب خواندن استفاده می کنند.
این افراد کارمندانی نمونه اند که می توانند در هر سطحی نمونه بودن خود را نشان دهند. در حوزه کاری، افرادی شایسته، لایق و قابل اعتمادند و حاضر نیستند هیچ چیزی را با اعتماد دیگران به خود عوض کنند. حس همکاری و همیاری در این افراد به شدت بالاست هر چند دیگران در بعضی از موارد عدم همکاری با آنها را به دلیل بیش از حد خوب و صادق بودنشان، ترجیح می دهند.
در حوزه اجتماعی، ممکن است محبوبیت دیگر گروه ها را نداشته باشند، اما در موقعیت های مختلف اجتماعی اگر بتوانند پایه ریزی و برنامه ریزی خوبی داشته باشند، قادر خواهند بود «خود» واقعی خویش را به نمایش بگذارند.
در حوزه خانه و خانواده نیز، چنانچه یاری موافق داشته باشند، شاهد پیروزی را در تمام مراحل می توانند در آغوش بکشند. معمولاً دیگران به سختی آنها را درک می کنند، اما چنانچه روحیه آنها شناخته شود، آن وقت متوجه می شوند که دوستانی ثابت قدم پیدا کرده اند!
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:آکاایران

جمعه 6/8/1390 - 14:50
بهداشت روانی

روانشناسی کمال معنایابی و امید را سرفصل بحث‌ها قرار می‌دهد و معتقد است انسان برای سرزندگی بایستی همواره اهداف تازه‌ای برای خود ترسیم و پیوسته با نشاط کافی آن‌ها را پیگیری کند…

 

تفاوت روانشناسی کمال با دیگران این است که ما به جای مطالعه بیماران تلاش خود را معطوف انسان‌های سالم کنیم و به‌جای درجازدن در خاطرات گذشته به حال و آینده توجه کنیم.

آبراهام مزلو دراین رابطه معتقد است: ” اگر آگاهانه طرحی در افکنده‌اید که از آنچه در توان شماست کمتر باشید به شما هشدار می‌دهم تا آخر عمرتان ناشادمان خواهید بود.”
شخصیت سالم لزوما “شخصیت بی‌خیال شاد نیست و به اعتقاد آلپورت زندگی شخص سالم چه بسا سخت، تلخ و آکنده از درد و رنج باشد. به اعتقاد وی ماهیت ارادی شخصیت سالم یعنی تلاش برای آینده به کل شخصیت آدمی ‌یگانگی و یکپارچگی می‌بخشد و او برخلاف دیگران معتقد است هدف‌هایی که آرزوی شخص سالم است در تحلیل نهایی دست‌نیافتنی است و بدین لحاظ نیز با افزایش تنش روبروست. یعنی آلپورت برخلاف دیگران که به دنبال کاهش تنش هستند معتقد است شخصیت سالم برای رسیدن به اهداف بزرگ باید تنش‌زایی کند.
نگرش فرانکل به شخصیت بر اراده معطوف به معنا تاکید دارد. معنایی که به نیاز انسان به جستجو نه برای خویشتن بلکه برای معنایی که به هستی ما منظوری ببخشد مرتبط می‌گردد، یعنی هرچه از خود فرا رویم و خود را در راه چیزی یا کسی ایثار کنیم انسان‌تر می‌شویم. در واقع فرانکل معتقد است در لحظات دشوار زندگی امیدوار بودن و با امید زندگی کردن از ویژگی شخصیت‌های سالم است.
منبع:ویستا

 

جمعه 6/8/1390 - 14:48
بهداشت روانی

ـ آیا شما هم فرد کمال گرایی هستید؟؟؟
ـ آیا شما هم هموار فکر می کنید آن کسی که می خواهیم باشید نیستید؟…

 

ـ آیا احساس می کنیم کارهایی که به اتمام رسانده ایم به اندازه کافی خوب نیستند؟

ـ آیا نوشتن مقالات و طرحها را با اهداف انجام دقیق آنها به تعویق می اندازیم ؟
ـ آیا احساس می کنیم کارها را باید صد در صد درست انجام دهیم و در غیر این صورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستیم؟
ـ اگر چنین باشد در آن صورت ما به جای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل بودن داریم.

● کمال گرایی:

به افکار و رفتار های خود تخریب گرانه ای اشاره می کند که هدف آنها رسیدن به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی ‍ به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته می شود.
به هرحال مطالعات اخیر نشان می دهند نگرش کمال گرایانه موجب اخلال در موفقیت می شود. آرزوی کامل بودن ‍ ، هم احساس رضایت از خودمان را از ما می گیرد و هم ما را به اندازه سایر مردم ( کسانی که اهداف واقع گرایانه دارند ) ، در معرض ناکامی قرار می دهد.

● علل کمال گرایی:

اگر ما فردی کمال گرا باشیم ،‌احتمالا در کودکی یاد گرفته ایم دیگران با توجه به میزان کارآییمان در انجام کارها به ما بها می دهند در نتیجه آموخته ایم در صورتی ارزشمندیم که مورد قبول دیگران واقع شویم ( فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها می دهیم ) ،‌ بنا بر این عزت نفس ما ، بر اساس معیارهای خارجی پایه ریزی شده است . این امر می تواند ما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. در نتیجه تلاش برای حمایت از خودمان و رهایی از اینگونه انتقادات ، سبب می گردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانیم . بعضی از احساسات ‍، افکار و باورهای منفی ذیل ،‌احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:

● ترس از بازنده بودن:

افراد کمال گرا ،‌غالبا شکست در رسیدن به هدف هایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند.

● ترس از اشتباه کردن :

افراد کمال گرا ،‌غالبا اشتباه را مساوی با شکست می دانند . موضع آنها در زندگی ،‌حول و حوش اجتناب از اشتباه است . کمال گراها فرصت های یادگیری و ارتقاء را از دست می دهند.

● ترس از نارضایتی :

افراد کمال گرا ،‌ در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند ، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت می گردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی می باشد.

● همه یا هیچ پنداری :

افراد کمال گرا، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسانیدن یک کار بطور متوسط ، هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا در دیدن دورنمای موقعیت ها دچار مشکل هستند. برای مثال ،‌ دانش آموزی که همیشه نمره (A) داشته ، در صورت گرفتن نمره (‌ B ) بر این باور است که – که من یک بازنده کامل هستم-

● تاکید بسیار بر روی بایدها :

زندگی کمال گرا غالبا بر اساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها به خدمت گرفته می شود . افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی باید ها بندرت بر روی خواسته ها و آرزوهای خود حساب می کنند.
اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند:
افراد کمال گرا مشاهدات خود را به گونه ای جمع آوری می کنند که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرس های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست می یابند . در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان نا پذیر و ناکافی تلقی می کنند.

● شما چطور ؟
منبع:ویستا

 

جمعه 6/8/1390 - 14:47
طنز و سرگرمی

تصور می کنم که اگر هر کس تنها یک ربع ساعت به فکر زندگی خویش باشد و بیاندیشد که آن را اصلاح کند، هر ماه زندگی او از ماه پیش بهتر خواهد شد.(فرانسوا ولتر)

فروردین: در حالی که ماه در هفتمین خانه تان یعنی خانه دوستی‌ها به بهرام ملحق می‌شود، شما دوست دارید بیشتر از قبل در مورد دوستی‌هایتان صحبت کنید. اما دیگران به اندازه شما به این جور بحث‌ها علاقه‌ای ندارند، پس ناچارید به خواست آنها نیز احترام بگذارید. عطارد یعنی سیاره بخت شما انرژی خیلی زیادی دریافت می‌کند، اما اگر بیشتر از آن چیزی که لازم است کار کنید خودتان را خسته خواهید کرد. قبل از اینکه پروژه‌ای جدید را قبول کنید، تمام جوانب کارهای قبلی تان را بررسی کنید.

اردیبهشت: امروز حفظ کردن آرامش برایتان کار سختی شده است. شاید به خاطر حجم زیاد اطلاعاتی سیستم عصبی شما حساس شده باشد. هم اکنون زمان خیلی خوبی برای ترتیب دادن یک مسافرت است. استفاده کردن از این فرصت هیجان انگیز برایتان تجربیات جالبی به همراه می‌آورد و می‌تواند مدتی شما را از توقعات و انتظارات افراد دیگر دور کند. به خودتان فرصت بدهید که دانش و اطلاعات‌تان را با واقعیت کنونی هماهنگ کنید.

خرداد: درحالیکه بهرام همراه با پلوتو تاریک و تیره چرخه‌ای را تشکیل می‌دهد، شما نیز امروز کمی‌ عصبی و بی قرار شده‌اید. ابراز کردن و مطرح کردن رویاهایتان در حضور دیگران کار راحتی نیست، اما شما هنوز نمی‌خواهید دست از تلاش کردن بردارید. فراموش نکنید که شما ممکن است بتوانید این کشمکش را ختم به خیر کنید، ولی نمی‌توانید کلامی ‌جادویی پیدا کنید که به وسیله آن بتوانید این اوضاع سخت را توصیف کنید.

تیر: انرژی خیلی زیادی که امروز صبح دریافت می‌کنید برایتان بعدازظهر خوبی را به همراه می‌آورد. باهمه این احوال باز هم امکان دارد از دست فردی که فوق العاده بهتان نزدیک است عصبانی شوید. این سخن بدین معنی نیست که شما می‌خواهید بی تفاوتی خود را نشان دهید، بلکه بدین معنی است که هر کاری می‌کنید بیشتر از آن چیزی که تصور می‌کردید به زمان و پول نیاز دارد.

مرداد: امروز روز بزرگی است و اگر ایده‌ها و نظریات‌تان را فقط برای خودتان نگه دارید پشیمان خواهید شد. شما حتی اگر به فعالیت‌های گروه توجه نکنید باز هم امکان موفق شدن را دارید. اما کاملا توانایی ندارید که ایده و نظریات‌تان را به واقعیت تبدیل کنید، بنابراین اجازه دهید آنها آزادانه در زندگی تان جریان پیدا کنند. چیزهایی که مهم هستند، حتی اگر مواردی جزئی باشند، تغییر خواهند کرد.

شهریور: حالا که ژوپیتر خوش بین و بهرام بدبین از سوی عطارد پرانرژی تحت فشار قرار می‌گیرند شما نیز کمی ‌دو دل هستید. شما ذاتاً می‌دانید که چه کاری انجام دهید که برایتان مثمرثمر باشد و می‌دانید چگونه می‌توانید نتیجه کار سخت خود را ببینید. شما کارهای زیادی برای انجام دادن دارید و برای شروع کردن هیچ زمانی بهتر از الان نیست.

مهر: شما امروز خیلی استرس دارید، چرا که به جز محیط امنی که برای خود برگزیده‌اید نمی‌توانید هیچ جای دیگری را قبول کنید. اما امروز روز آرامی ‌نیست و رویاهای شما نیز نمی‌توانند استرس‌های بیرونی را ناپدید کنند. یکی از پیشنهادات خوبی که بهتان می‌دهیم این است که حساب بانکی خود را به دقت بررسی کنید، برای اینکه اگر دقت کافی نداشته باشید ممکن است زیادی پول خرج کنید. فکرتان را محدود کنید، یک هدف را را انتخاب کنید و به آرامی ‌در جهت رسیدن به آن کار کنید تا در مسیر درست قرار بگیرید.

آبان: شما می‌توانید فشار زیادی که رویتان است را حس کنید و می‌خواهید کاری انجام دهید که از میزان آن بکاهید. اما به جای اینکه برای حل کردن این مشکل به اعماق آن بروید، بهتر است که در لحظه حال حضور داشته و تمرکز کنید. لازم نیست در ضمیر ناخودآگاهتان کنکاش کنید. فقط وقایع و اتفاقات را دنبال کنید و از مسیری که پیش گرفته‌اید لذت ببرید.

آذر: سیاره بخت شما یعنی ژوپیتر عینک خوش بینی‌اش را بر چشمانش زده است! پس شما در مواقعی که احتمال بروز مشکل وجود دارد نمی‌توانید آن مشکل را از قبل پیش بینی کنید. شور و اشتیاق شما مسری است و می‌تواند سبب ایجاد انگیزه در افراد دیگر شود. همین الان با افراد هم فکر خود ارتباط برقرار کرده و برای کمک به دیگران دست به کار شوید.

دی: شما فکر می‌کنید به آخر خط رسیده‌اید و نمی‌دانید در قدم بعدی چه کار باید بکنید. از یک طرف به خاطر دیدگاه‌های مثبت‌تان فردی مناسب برای رهبری هستید؛ از طرف دیگر در حال حاضر اصلاً دلتان نمی‌خواهد مسئولیت دیگری را قبول کنید. به خاطر داشته باشید هر تصمیمی ‌که الان بگیرید بعداً هر وقت مجبور شدید می‌توانید فکر خود را عوض کنید.

بهمن: شما امروز قادر نیستید احساسات و شور و هیجان خود را کنترل کنید، که اگر خودتان را برای تغییر دادن رفتارتان آماده نکنید به مشکل برخواهید خورد. هم اکنون نیز کارهای زیادی برای انجام دادن دارید و این موضوع کمی ‌شما را خسته می‌کند. خوشبختانه شما توانایی این را دارید که از پس مسئولیت‌هایتان بربیایید، پس از انجام دادنشان طفره نروید. اگر تمام وظایفتان را به خوبی انجام بدهید نسبت به خود احساس بهتری پیدا خواهید کرد.

اسفند: شاید امروز نتوانید خونسردی خود را حفظ کنید، چراکه فکر می‌کنید به آخر خط رسیده‌اید. شما فکر می‌کنید که به اندازه کافی صبر کرده‌اید. کاملاً واضح و مبرهن است که شما می‌دانید برای اینکه زندگیتان به تعادل قبلی خود برگردد چه کارهایی لازم است انجام دهید، اما دیگران راه پیشرفتتان را سد کرده‌اند. حتی اگر می‌خواهید بیشتر به خودتان سختی بدهید، عاقلانه ترین راه این است که چند روز دیگر هم صبر کنید.

جمعه 6/8/1390 - 14:46
اخبار

تقریبا می توان گفت همه ما از سوء استفاده‌ عظیم مالی که چندی پیش در کشورمان رخ داد با خبریم. همان سوء استفاده ای که با نام (اختلاس ۳ هزار میلیاردی) مشهور شد. گذشته از اینکه واقعا این رقم چقدر بزرگ هست و… می‌دانیم که محمودرضا خاوری٬ مدیر سابق بزرگ ترین بانک ایران٬ یعنی بانک ملی بلافاصله پس از این اختلاس بزرگ٬ از کشور خارج شد و به کانادا رفت و معلوم شد که وی از سالها قبل تابعیت کانادایی هم داشته و در یکی از محله‌های مرفه نشین تورنتو با نام Bridle Path که با عمارت های میلیون دلاری خود مشهور هست٬ صاحب خانه‌ی نسبتا بزرگی است که به سبک دهه‌های ۴۰ تا ۶۰ میلادی ساخته شده است.

 

آدرس خانه او٬ پلاک ۲۶ خیابان Suncrest واقع در محله Bridle Path تورنتو کانادا است.

 

جمعه 6/8/1390 - 14:44
داستان و حکایت

گوشی‌ تلفن را از کنار تختخواب که برمی‌دارم زنی می‌پرسد: «شما لورین هنسی هستید؟»

 

ساعت سه صبح است. هنسی؟ هنسی اسمی است که با ازدواج دومم به دست آوردم.

با این که دو سال گذشته هنوز کمی عجیب است مخصوصا نصف شب‌ها.

«بله؟»

سام از پشت سرم می‌پرسد: «کیه؟» و کورکورمال دنبال کلید چراغ می‌گردد.

«اسم شوهر شما ساموئله، خانم هنسی؟»

می‌گویم: «شما؟» و خداخدا می‌کنم که دوقلوها بیدار نشوند.

«باید با هم صحبت کنیم، خانم هنسی. شوهر شما رزی منو حامله کرده. حالا ما به کمی پول احتیاج داریم تا چیزهایی رو براش تهیه کنیم.»

گوشی را محکم روی تلفن می‌کوبم و می‌گویم: «پناه بر خدا!» بعد خم می‌شوم و آن را سرجایش اولش، روی کف اتاق، می‌گذارم.

«کی بود؟» سام با چشم‌هایی نیمه‌باز اول به من و بعد به ساعت روی جالباسی نگاه می‌کند.

می‌گویم: «یه آدم مست.» باز سرم را توی بالش فرو می‌برم و روانداز را رویم می‌کشم. سام هم چراغ را خاموش می‌کند.

تلفن دوباره زنگ می‌خورد. صدا می‌گوید: «دیگه گوشی رو نذارید. ما باید در مورد رزی من صحبت کنیم.» زن یک‌ریز حرف می‌زند و صبر نمی‌کند تا من چیزی بگویم. می‌گوید از وقتی دخترش همه چیز را برایش تعرف کرده یک مژه نخوابیده است. می‌گوید مجبور شده به من زنگ بزند. از دور و برش صداهایی می‌آید اما من چیزی از این صداها دستگیرم نمی‌شود. رزی گریه می‌کند. شاید هم گربه‌ای می‌نالد. می‌گوید رزی در چند هفته گذشته حال و روز خوشی نداشته و امروز صبح از بس حالش بد بود سر کار نرفته. می‌گوید:«شوهر شما کار درستی نکرد.» از حرف زدن می‌افتد. انگار نفس کم آورده یا شاید هم چیز دیگری ندارد که بفروشد؛ مثل فروشند‌هایی که برای عید کریسمس به صورت تلفنی خرت و پرت‌هایی مثل چراغ رنگی و تاج گل به آدم قالب می‌کنند.

من هنوز روی لبه تخت خمیده‌ام. خودم را بالا می‌کشم و روی آرنج دست قرار می‌گیرم. می‌گویم:«این مزخرفات رو ببر یه جای دیگه. برو توی دفتر تلفن‌ات بگرد و یکی ـ دو نفر دیگه رو پیدا کن. اشتباهی گرفتی.» گوشی را چنان محکم می‌کوبم که احتمالا زن در آن سر خط از جا می‌پرد.

چراغ روشن می‌شود. سام با چشم‌هایی خواب‌آلود نگاه‌ام می‌کند و می‌پرسد:«چه خبرته، لور؟ باز چی شده؟» نیم‌خیز شده است. سفیدی تی‌شرتش چشم‌هایم را می‌زند.

«یه نفره… یه زنه. زنگ می‌زنه و می‌گه که تو رزی رو حامله کردی. پول می‌خواد. با آرنج سلقمه‌ای به او می‌زنم. یعنی چراغ را خاموش کن.

«چی؟» سگرمه‌هایش در هم می‌رود.

«مهم نیست. بگیر بخواب.» به صورت‌اش که از بالش چین خورده دست می‌کشم. شب‌ها رادیاتورها خاموش‌اند. من دست‌هایم را زیر روانداز می‌برم.

هر دو گوش خوابانده‌ایم تا باز صدای زنگ تلفن بلند شود.

سام بالاخره چراغ را خاموش می‌کند. من پشت سر او خودم را جمع می‌‌کنم و بازویم را روی شانه او می‌گذارم. سام هومی می‌کند و کمی بعد که به خواب می‌رود نفس‌هایش سنگین می‌شوند.

من اما خواب‌ام نمی‌برد. قلب‌ام ترس را مثل سم پمپاژ می‌کند. به همه گذشته‌ام، از طلاق تا ازدواج با سام، فکر می‌کنم. چرا این قدر زود تلفن را قطع کردم؟ چطور به این نتیجه رسیدم که از دفتر تلفن شماره پیدا می‌کند و بعد زنگ می‌زند تا مردم را سرکسیه کند؟

شانه‌ می‌اندازم و در دل می‌گویم خدا به خیر کند. بیرون را نگاه می‌کنم. سیم‌های تلفن، ماه را دو نیم کرده‌اند. روی پنجره‌ها شبنم نشسته. چشم‌هایم را می‌بندم اما خوابم نمی‌برد. تلفن دیگر زنگ نمی‌زند. در سراسر زندگی زناشویی‌ام با نیک گوش به زنگ اتفاقاتی از این دست بودم. حالا که آن دوران سخت به یادم می‌آید، سرم سوت می‌کشد.

چهار سال پیش، زمانی که زن نیک بودم، شاید بایستی چنین تلفن‌هایی را قطع می‌‌کردم. شاید هم نه.

شاید نیک که پشت سرم خرخر می‌کرد بایست از خواب می‌پرید و کورمال کورمال دنبال چراغ می‌گشت. شاید هم نه.

من بایست جایم را از نیک جدا می‌کردم و دو دستی به گوشی تلفن می‌چسبیدم. بایست می‌پرسیدم: «تو کی هستی که زنگ می‌زنی؟» و انتظار جواب‌های باورنکردنی می‌داشتم. بایست سراپا گوش می‌شدم و با موهای فر شده و لبخند ملیح زنان هرجایی که عکس‌شان روی کیسه‌های پلاستیکی و پیش‌بند خدمتکاران و جیب بزرگ سرکارگر رستوران است به دست و پای رزی می‌افتادم.

صدا شاید آشنا از آب در می‌آمد. حتما آشنا بوده که ساعت سه صبح زنگ زده. حالا می‌فهمم که نباید قطع کنم.

یواشکی از او می‌پرسم: «شما؟» برایم از وضعیت افتضاح رزی یا جوی یا ریجین می‌گوید. برایم می‌گوید که شوهرم چطور دخترش را گمراه کرده و بعد معلوم می‌شود شوهرم با چند نفر دیگر سر و سری داشته و پته‌اش روی آب می‌افتد.

از او می‌پرسم: «کجا با هم آشنا شدند؟» می‌گوید که در یک مشروب‌فروشی بین خانه و کارخانه یا در گردش‌های دست جمعی میان یک مشت دختر با پر و پاچه‌های لخت بعد از سر کشیدن کلی آبجو و حرف‌های آن چنانی همدیگر را دیده‌اند. پیش خودم فکر کردم شوهر را به حال خود رها کردن کار درستی نیست. به همین خاطر می‌پرسم: «همدیگه رو از کجا می‌شناسید؟»

او فقط می‌گوید باید قرار ملاقات بگذاریم. پول برای خرج بیمارستان بر می‌دارم؛ نزدیک به ۲۰۵ دلار و بعد پایان ماجرا. می‌گوید فقط با من صحبت می‌کنند. پس شوهرم را نباید ببرم. می‌گوید شوهرت که به هر حال نمی‌آید. احتمالا شوهرم همه چیز را انکار می‌کند. از این‌ها گذشته، رزی او دلش نمی‌خواهد چشم‌اش به چشم شوهرم بیفتد. می‌گوید: «من اگه جای تو باشم، قضیه رو باهاش درمیون نمی‌ذارم. فردا باهات تماس می‌گیرم.»

به یاد آپارتمان قدیمی‌ام می‌افتم. شرکت پتروشیمی سانوکو روی بلندی پیدا است و غرق نور است. سگ همسایه به راکون‌ها پارس می‌کند. نمی‌دانم چراغ را روشن کنم و نیک را از خواب بپرانم یا تا صبح صبر کنم و بعد موضوع را با او در میان بگذارم؟ به احتمال زیاد تا تماس بعدی صبر می‌‌کنم. آدرسی که برای محل ملاقات دارم یک مشروب‌فروشی است که نمی‌دانم بعد از چند چراغ قرمز است.

بالاخره روز دیدار فرامی‌رسد. به سر و وضع‌ام کمی بیش‌تر رسیده‌ام. شاید از مدل ژاکت صورتی رنگ من بفهمند که زنی شلخته‌ و از آن آدم‌هایی که باری به هر حال زندگی‌ می‌کنند، نیستم. اما زیاد تجملی هم نشان نمی‌دهم تا یک وقت فکر نکنند، پول‌دار هستم. روی هم رفته می‌دانم خودم را هم که بکشم مثل دخترهای هجده ساله نمی‌شوم. صبح زود از خانه بیرون می‌زنم و با حالتی طلبکارانه سر وقت دوریس و بتی می‌روم تا از آنها پول قرض کنم البته اگر داشته باشند. خواهران من هستند. همان‌هایی که نزدشان پناه بردم. به آن‌ها می‌گویم که بعدا برایشان توضیح می‌دهم و آن‌ها از نگاه درهم من دوباره می‌فهمند که موضوع هر چه که باشد یک سرش به نیک وصل است.

موقع ناهار از رییس‌ام مرخصی می‌گیرم و به او می‌گویم موضوع خانوادگی است. آدرس گنگ و مبهم را روی صندلی کنار دست‌ام می‌گذارم. ماشین را در پارکینگ مشروب فروشی “سال” پارک می‌کنم. گوشه دنجی می‌نشینم و ویسکی سفارش می‌دهم. پول‌ها در کیف‌ام هستند. کیف‌ام روی دامن‌ام است. سروکله رزی و مادرش پیدا می‌شود.

با تاکسی زرد زهوار در رفته‌ای می‌آیند که سروصدایش ساختمان را برمی‌دارد. لباس‌هایی با رنگ روشن پوشیده‌اند. عطر زده‌اند. گردن‌بند دارند و گوشواره‌های بزرگ. رزی با مادرش مو نمی‌زند. خیلی شبیه هم هستند؛ همان چشم‌های روشن، همان زیبایی. منتها خیلی جوان.

رزی با دیدن من عصبی می‌شود. شاید هم به خاطر آن چیزهایی که برای گفتن آماده کرده و زیر لب زمزمه می‌کند، عصبی است. مادر رزی پیش از ورود نگاهی به اطراف می‌اندازد و بعد با هم به سمت میز من می‌آیند. آرنج رزی را سفت چسبیده است. اول رزی را پیش می‌اندازد. بعد خودش تنگ او می‌نشیند. قبل از این که سر صحبت را باز کنیم چیزی سفارش می‌دهند. انگار یک جور آداب اجتماعی را رعایت می‌کنند. حسی به من می‌گوید که پول میز را خودم باید حساب کنم. مادر رزی می‌گوید عجب روزگاری شده اما به سوال‌های من جواب نمی‌دهد. دست به صورت عبوس رزی می‌کشد و به خاطر ازدواج با چنین مردی به من زخم‌زبان می‌زند. دل‌ام به حالش می‌سوزد. کیف‌اش را روی دامن باز می‌کند و منتظر می‌ماند.

نیم‌تنه گنده‌اش را ـ که رزی هم به او رفته ـ روی میز خم می‌کند و می‌گوید: «اصلا نگران نباش. این ۲۵۰ دلار رو که بگیریم، می‌ریم و پشت سرمون رو هم نگاه نمی‌کنیم.»

من بلافاصله پول را به آن‌ها نمی‌دهم و تا آخرین لحظه صبر می‌کنم.

دسته کلیدم را بر می‌دارم و ۱۰ دلار بابت مشروب‌ها روی میز می‌اندازم.

بعد به رزی، تا زمانی که دیگر نبینم‌اش، خیره نگاه می‌کنم. حالا به جایی رسیده‌ام که باید تصمیم بگیرم.

 

منبع: www.jenopari.com

اثر پاملا پینتر

جمعه 6/8/1390 - 14:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته